نانوشته‌ها

سعی‌مان بر این است چیزهایی را بنویسیم که نانوشته باقی مانده‌اند...

سعی‌مان بر این است چیزهایی را بنویسیم که نانوشته باقی مانده‌اند...

اولین بار اسمش را در یکی از پست‌های اینستاگرامی جناب سرشار دیدم و با تعریف‌های ایشان زایو رفت در لیست بلندبالای کتاب‌هایی که بالاخره یک روز باید میخواندمشان؛ مثل ده‌ها عنوان دیگر که سالهاست در این لیست چشم‌انتظار هستند که شاید خوانده شوند!

دیدار دانشجویی
سرکار خانم مهرابی!
در صحبت‌هایتان حرف از تعمیق دموکراسی زدید؛ خیلی هم خوب! پیشنهاد میکنم به عنوان قدم اول در راستای تعمیق دموکراسی، به جای سردادن شعار رفع حصر ، از کودتاگرانی که در سال ۸۸ علیه ۴۰ میلیون رای مردم کودتا کردند و حاکمیت دموکراسی را تاب نیاوردند اعلام برائت کنید چرا که لباس دموکراسی‌خواهی به تن دلالان رفع حصر بیش از حد گشاد است!

پ.ن: فاصله‌ی حرف و عمل یعنی فاصله‌ی شعارهای خوش رنگ و لعاب امثال تاجزاده در رثای دموکراسی و آزادی بیان و نمود عینی این شعارها در دیدار دانشجویی رهبری!

خجالت نکش

یک کمدی مسأله‌مند و جذاب با قصه‌ای که با گره‌هایش مخاطب را به خوبی درگیر میکند والبته سکانس‌های اضافی که در پس پرده‌ی بازی خوب احمد مهرانفر و شبنم مقدمی پنهان می‌ماند...

خجالت نکش نه یک شاهکار است و نه یک فیلم بد بلکه یک فیلم به شدت معمولی است اما با دغدغه‌های اجتماعی جدی و توانا در ارتباط با مخاطب عام. فارغ از بحث‌های فنی، دور کردن رضا مقصودی از فکاهه‌های مُهمل و بی‌معنایی مثل من سالوادور نیستم، بزرگترین خدمت خجالت نکش به سینماست و دلیل خوبی است که از خجالت نکش به عنوان یک فیلم خوب یاد کنیم!

مدت‌ها بود که از خواندن کتابی تا به این حد متاثر نشده بودم. آخرین بار "دیدم که جانم میرود"، شاهکار حمید داوودآبادی، این بلا را سرم آورده بود که از قضا قرابت‌های جالبی با "خاطرات سفیر" داشت! هردو کتاب از رفاقتی حرف میزدند که کمتر به رفاقت‌های زمینیِ معمول ما شباهت داشت، رفاقت‌های آسمانی که ریشه در گرایش‌های الهی و آسمانی طرفین این رفاقت‌ها دارد.