مدتها بود که از خواندن کتابی تا به این حد متاثر نشده بودم. آخرین بار "دیدم که جانم میرود"، شاهکار حمید داوودآبادی، این بلا را سرم آورده بود که از قضا قرابتهای جالبی با "خاطرات سفیر" داشت! هردو کتاب از رفاقتی حرف میزدند که کمتر به رفاقتهای زمینیِ معمول ما شباهت داشت، رفاقتهای آسمانی که ریشه در گرایشهای الهی و آسمانی طرفین این رفاقتها دارد.
- ۰ نظر
- ۲۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۲:۱۱