نانوشته‌ها

سعی‌مان بر این است چیزهایی را بنویسیم که نانوشته باقی مانده‌اند...

سعی‌مان بر این است چیزهایی را بنویسیم که نانوشته باقی مانده‌اند...

معرفی کتاب: خاطرات سفیر

پنجشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۲:۱۱ ق.ظ

مدت‌ها بود که از خواندن کتابی تا به این حد متاثر نشده بودم. آخرین بار "دیدم که جانم میرود"، شاهکار حمید داوودآبادی، این بلا را سرم آورده بود که از قضا قرابت‌های جالبی با "خاطرات سفیر" داشت! هردو کتاب از رفاقتی حرف میزدند که کمتر به رفاقت‌های زمینیِ معمول ما شباهت داشت، رفاقت‌های آسمانی که ریشه در گرایش‌های الهی و آسمانی طرفین این رفاقت‌ها دارد.

با خواندن "دیدم که جانم میرود" خواننده حسرت میخورد که چرا بستری مثل دفاع مقدس و کوچه‌پس‌کوچه‌های مزین به عکس شهدا، به یکباره برچیده شد و رفاقت‌های آسمانی از جنس رفاقت حمید و مصطفی به ناگاه نایاب شد اما با خواندن "خاطرات سفیر" میبینی که هنوز میتوان چنین دوستی‌هایی را یافت حتی در دل اروپا، فرانسه! رفاقتی که یک طرفش نیلوفر شادمهری، بانوی شیعه‌ی ایرانی، است و طرف دیگرش امبروژایی است که نه در ملیت نه در زبان و نه در دین و عقاید هیچ ربط و نسبتی با خانم شادمهری ندارد؛ پس چه چیزی این رابطه‌ را بوجود آورده و مستحکم کرده؟ پاسخ چیزی نیست مگر حقیقت‌جویی صادقانه‌ای که در فطرت هر بنی‌بشری قرارداده شده و مادامی که به قیمت ارضاء شهوات، این فطرت را سرکوب نکرده‌ایم بهترین زبان برای دیالوگ با همه‌ی انسان‌هاست فارغ از تفاوت در نژاد و ملیت و عقاید!

خلاصه اگر به راستی به دنبال حق و حقیقت باشی حق را خواهی یافت حتی اگر اهل آمریکا باشی و دوران دانشجویی‌ات را در فرانسه سرکنی؛ فرانسه‌ای که مردمش در ورای شعار آزادی نه تنها حقیقت که واقعیت را هم رها کرده‌اند و به توهمات فانتزی القاشده توسط رسانه‌های زرد سرگرم شده‌اند! بله در چنین شرایطی هم اگر به دنبال حق باشی همان خدایی که حقیقت‌جویی را در فطرتت نهاده برای پاسخ به این نیاز فطری، نیلوفر شادمهری را در مسیرت قرار میدهد و مگر هدایت الهی چیزی غیر از این است؟!

خاطرات سفیر خواه ناخواه حرف‌های مهمی هم برای عالم سیاست و سیاست‌زدگان در بندِ قدرت دارد، حرف‌های مهمی که در دل خاطرات ساده و شیرین خانم شادمهری نهفته است. "خاطرات سفیر" یک دوره‌ی آموزشی "گفتگوی تمدن‌ها" نه در حرف بلکه در عمل است، دوره‌ای که به نظرم بد نیست آنها که با لاف گفتگوی تمدن‌ها خیال داشتند دار و ندار این مملکت را در گفتگو با جهانخواران و درندگان شیک‌پوش بین‌المللی قمار کنند، پای آموزش‌هایش بنشینند! خاطرات سفیر حرف از گفتگوی تمدن‌ها میزند اما گفتگوی تمدن‌ها را نه گفتگوی چهارتا سیاستمدار که به چیزی جز منافع شخصی خود فکر نمیکنند بلکه گفتگوی ملت‌ها میداند؛ ملت‌هایی که نقطه‌ی اشتراکشان همان زبان مشترک فطرت است و با تمسک به این زبان به خوبی یکدیگر را فهم میکنند!

به گمانم "خاطرات سفیر" به خوبی میتواند همان تلنگری باشد که مبلغان فرهنگی و کسانی که داعیه‌ی فعالیت تبلیغی دارند را از خواب غفلت بیدار کند و از  توهماتی که در آن زیست میکنند، بیرون بیاورد! میلیارد میلیارد بودجه‌ی فرهنگی نمیتواند کار مانتو روسری خانم شادمهری در خیابان‌های فرانسه را بکند چرا که در کار فرهنگی اولاً آنچه که به عنوان تبلیغ به زبان مبلغ می‌آید باید باورهای قلبی او باشد نه نشخوارهای روزانه‌ی او؛ ثانیاً باید برای مبلغ این مساله حل شده باشد که او با یک انسان طرف هست نه یک ماشین که به طور اتوماتیک باید حرف‌های او را بی چون و چرا قبول کند!

  • علی آبکار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی